دار وندارمه آقا



بعضی دردها هستند که نمیشه 
با کسی درموردشون حرف زد.
بعضی زخم ها هستند که 
جایشان همیشگی می ماند
حتی بعد ازسال ها گذشت و بهبودیِ ظاهرشان!
علی رغم اینکه زمان بی رحم است
و ناچار به فراموشی اند خاطرات
ولی دردها بی رحمانه می مانند درخاطر.
خیال را کاش می شد برای همیشه
 آرزوی آایمر کرد
به گمانم تلخ ترین لحظات زندگی
 مرورِ گذشته های تلخِ زندگیست
فراموش کردنِ عشق و خوبی ها
بی رحمی ست و فراموشیِ دردها نعمت!
انگار جایِ زخمِ بعضی ها گاه و بیگاه تیر می کشد
و تا جِگر می سوزد از این درد!!!!!.
و این خداست که اگر نبود
 تاب و توانِ تحملِ این همه غم نبود.
روزگاری فکر می کردم عاقبت باکوهی از غم 
خواهم مُرد.
ولی اکنون زنده ام و در آرزوی روز های سبز;سرزنده.
کاش می شد دست و پای آدم هارا 
برای مدتی باشدت بَست; تاسرحدِ جان دادن!
کاش خیلی ها نبودند و 
کاش به جای آن هاخیلی ها بودند
 کاش اختیار گرفته می شد از انسان
وکاش همه محکوم به جبر بودیم
 تا جز خوبی; چیزی از کسی سرنزند.!
گزافه نیست اینها;خستگی از عبث است
دلمردگی از زندگیِ حیوانی ست
انسان دیدن و انسان بودنم آرزوست!.
دلم یک خوابِ ابدی با انبوهی رویایِ شیرین
طلبکار است.
جایِ تمامِ نفهمی هایم درد می کند
کاش می فهمیدمت کمی;معبودم.

#جایِ_ زخم ها _نمک _پاشیدم


بعضی دردها هستند که نمیشه 
با کسی درموردشون حرف زد.
بعضی زخم ها هستند که 
جایشان همیشگی می ماند
حتی بعد ازسال ها گذشت و بهبودیِ ظاهرشان!
علی رغم اینکه زمان بی رحم است
و ناچار به فراموشی اند خاطرات
ولی دردها بی رحمانه می مانند درخاطر.
خیال را کاش می شد برای همیشه
 آرزوی آایمر کرد
به گمانم تلخ ترین لحظات زندگی
 مرورِ گذشته های تلخِ زندگیست
فراموش کردنِ عشق و خوبی ها
بی رحمی ست و فراموشیِ دردها نعمت!
انگار جایِ زخمِ بعضی ها گاه و بیگاه تیر می کشد
و تا جِگر می سوزد از این درد!!!!!.
و این خداست که اگر نبود
 تاب و توانِ تحملِ این همه غم نبود.
روزگاری فکر می کردم عاقبت باکوهی از غم 
خواهم مُرد.
ولی اکنون زنده ام و در آرزوی روز های سبز;سرزنده.
کاش می شد دست و پای آدم هارا 
برای مدتی باشدت بَست; تاسرحدِ جان دادن!
کاش خیلی ها نبودند و 
کاش به جای آن هاخیلی ها بودند
 کاش اختیار گرفته می شد از انسان
وکاش همه محکوم به جبر بودیم
 تا جز خوبی; چیزی از کسی سرنزند.!
گزافه نیست اینها;خستگی از عبث است
دلمردگی از زندگیِ حیوانی ست
انسان دیدن و انسان بودنم آرزوست!.
دلم یک خوابِ ابدی با انبوهی رویایِ شیرین
طلبکار است.
جایِ تمامِ نفهمی هایم درد می کند
کاش می فهمیدمت کمی;معبودم.

#جایِ_ زخم ها _نمک _پاشیدم


خیلی دل می خواهد دل کندن از دنیا
خیلی دل می خواهد 
که داشته هایت برابر با نداشتن شود
خیلی دل می خواهد
دل دل نکنی برای وقتِ رسیدن به خواسته هایت
خیلی دل می خواهد که
نرسیدن ها حالِ دلت را دگرگون نکند
خیلی دل می خواهد که
ماندن و رفتن ها در تو اثر نکند
خیلی دل می خواهد که
صورتِ عزیزت را به خاک بزنند
و توببینی و از اعماقِ دلت
رهایش کنی و بروی
خیلی دل می خواهد که
حرف ها بشنوی از همه کس و
انگار نه انگار که چیزی شنیدی
خیلی دل می خواهد که
دنیا بی رنگ شود برایت
خیلی دل می خواهد اینها
چون کوله بارِ گناه بر روح سنگینی می کند
وای که چه لذت دارد رهایی
آزادی از قید وبندهای دنیا
وای که چه عالمِ قشنگی ست دل گُندِگی.
نقطه ی تسلیم
شیرین ترینِ قسمتِ بندگی ست.
آنجا که دوست داری با یک بمیرگفتن
بمیری
آنجا که به فکرت بها میدهد
و به آنچه در ذهنت میگذرد; میرسانندت.
و تو فقط فکر می کنی و مهیا می شود
وزبانت بگاهِ شکر گویا می شود!.
به یقین که همّ و غم اگر دنیا نباشد
خودش دنیا را برایت جوری می سازد
که نگو و نپرس.
#دلم خودش را می خواهد خودِ خودش!


آی که دلم خدا خدا کردن می خواهد.
روزها  و شبهای پرستاره 
لحظات نابی که هرگز تکرار نمی شود!.
زمان چقدر تندتر از انتظارم می گذرد
زمانی بود که از کندی اش گلایه داشتم!
اما حالا شاید دورتر شدن از خدا
و غرقِ دنیا شدن
زمان را روی دورِ تند تنظیم کرده.
قدری کوتاه هوای شبهای اعتکاف به سرم می زند
و کمی آن طرف تر التماس های دلم برای اردوهای راهیان هیاهو می کند.
از خادمی هم حتی کوتاه آمده ام
به همان زائر شدن آرزومندم!
عمیق تر که می شوم
دستم که به هیج جا نمی رسد
دلم روضه ی مادر میخواهد از زبان یک اهلِ دل.
وای که نه عزا به عزا
بلکه هرهفته روضه گرفتن را می خواهم.
نه این هم دور است و توفیقش را به هرکس ندهند
گاه گاهی ;گوشه نگاهی
توسل های امامزاده حسن هم مرا کافی ست!
انگار برای راه یافتنم به همان شاه راه
همه ی راه هارا بسته اند.
ولی من به یک آیه ازقرآن
به یک حکمت از کلامِ امیر
و حتی به یک صلوات هم قانعم!
این بار دلم برای خودت تنگ شده
حلاوتِ لذت بردن ازخودت را دوباره به من برگردان.
ای پناهِ بی پناهان.

به دوردست ها باید سفر کرد
وگاهی حتی درغُربت باید زیست
تنها باید ماند ازدستِ و زبان های تلخ
جایی باید رفت که طعمِ نبودن را به دیگران چشاند
و این برای انسان سخت نیست
وقتی بداند درمیان جمعی ست که دورند از او.
دلهای دور را همان بِه که ازخود راند.
درسلامتی و شادی ها وقتی نیستند
بگذار درغم ها و زمین خوردن هایمان هم نباشند
شیعه را غریب مُردن و غریب ماندن خوش است
چه بسا برای غریب همان بس که
امامِ همیشه حاضرش
در تک تک لحظه های زندگی اش
همراه و رفیق و مولای اوست .
همان که
مونسِ شب های سرد و تاریک دنیایش بود
همان نیز مونسِ شبِ اولِ وداع با دنیایش می شود
همان که پایین پایِ سردش درقبر می نشیند
و مدتی هم بالای سرش او را نوید و بشارت می دهد
که من علی بن ابی طالب هستم
همان که او را دوستش داشتی; بدان که به تو ;
سود خواهم رساند.
آری غریب یاورِ غریب می شود
امامِ یاورِ سرباز می شود.
ما صاحب داریم;
همه دنیا و اهلش رهایمان کنند
باکی نیست.
آنکه باید ازما سراغی بگیرد;می گیرد
زود به زود هم می گیرد.
و آنکه باید به شِکوه هایمان گوش فرا دهد;
گوش می دهد.
و آنکه باید به دل های شکسته مان ;دل بدهد;
دل می دهد
ای دل آرام باش;
امیرالمومنین علیه السلام با توست.
تو را به غیر چه کار؟!
#آتش _نسوزد_ پیکرم _چون _غلامِ _حیدرم

#بی راهه _مرو _ساده ترین_ راه _حسین_ است

#اللهم _عجل _لولیک _الفرج


آدمیزاد است که گاهی دلش 
برای هیچ کس تنگ نمی شود!!!!.
دلش و دستش به نامه نگاری هم نمی رود
و حتی شاید از احوال پرسی ها هم
چندان خوشش نیاید
مریض نیست این آدمیزاد!!!
هوای دلش خالی شده
انگار درکویری ست که هیچ کس
تابه حال ساکنش نشده
و نه اوکسی را دیده 
ونه هیچکس او را
آدم مگرمی شود کسی را که ندیده به یاد بیاورد؟!
جز ذاتِ حقیقی اش را.
صفحه ی کتابِ زندگی م خالی شده 
از آدمهایی که روزی بودند
و حالا دیگر باید به نبودن تک تک ِشان
خو گرفت!
بااین تفاوت که حتی اینجا دیگر مادری هم نیست
تا چشم هایت را به نگاهش بدوزی
و جز او کسی را نشناسی.
و تو بگو نوزادِ تازه متولدِ بی مادر
به کجا می رسد آخر؟!
به همین نقطه رسیده ام
که دوست دارم هیچ کس را نشناسم از این دنیا
چشم باز کنم
و تنها تو را بشناسم
بارفتنِ تو گریه کنم تا جایی که سیاه شوم.
برگردی و برداری این طفلِ بی نوا را
و آرامَش کنی
و از جانت برایش مایه بگذاری
چنان که مادرم اینگونه کرد!.
به کم سو شدن چشمهایِ مادرِ عزیزتر ازجانم قسم
به کم شنوا شدنِ شنوایی اش قسم
به سفید شدن تمامی تارهای سرش قسم
به تَرَک های پاشنه ی پایش قسم
به چین و چروک های چهره اش قسم
به اشک های پنهانی اش قسم;
که من
تو را بیشتر از مادرم دوست دارم
که من
تورا بیشتر از مادرم کم دارم
که من 
همیشه حسرتت را دارم
که من 
همیشه فدایِ محسنت هستم
که من
همیشه به نامِ بی نشان هستم
سَری بیا ;به کویرِدلم بزن مادر
دلم گرفته دوباره
به یادِ شش گوشه!
#یا_زهرا_سلام_ الله_ علیها
#یا _حسین_ جان
#اللهم _عجل_ لولیک _الفرج

روز وشبهایت بویِ غم می دهد

به گمانم یتیمی باز 

دلش شکسته.!

آسمان هم میفهمد

شاید بیشتر از من و تو.

ولی پاییز جان

تو انگار هنوز هم کینه داری در دلت.

درست مثلِ یک قلبِ درب و داغون.

ولی اینها به کنار همه اش.

گاهی به این نقطه می رسم که حقیقتا همه چیز پوچ است

نقطه ای که نه شادی به لذت هایش

و نه غمگین به دردهایش.

چقدر شیرینه این لحظات

فقط نمیدونم چرا

توی همین لحظه که گفتم دلت هیچی نمیخاد;

دلت یجور مردن میخاد

یه جور جمع و جور کردن و رفتن میخاد

رفتن و برای همیشه موندن میخاد

همون جایی مثل  ابدیت;

کربلا.

نقطه ی پایانِ تسلیمم

نقطه ی سرخطِ من

نقطه ی دیوونگیهام

نقطه ی رهایی

اره آقا

تویی همونکه تهِ همه چی ای

سرِ همه چی ای.

چی شد که شدی همه م؟!

توکه میدونی چجوری میشم و چی میشه!

چی میشه که یهو همه چی برام  لا اهمیت میشه؟؟

 و تو میشی <ترین> برام.

نزدیکه دق کنه آدم

یهو سربزنگاه می رسی

توخیالم میارم اون نقطه ای رو که

نزدیکه جونم بالا بیاد

و باز مثل همیشه از راه برسی.

شیرینی 

شیرین تر ازطعمِ شهادت برای قاسم بن الحسن علیه السلام.

به تلخیِ حالم سربزنای مهربان ارباب.


وقتی نون خورِ امام زمان میشی
باید حواست باشه که مفت خور نشی!!!!
نونشو بخوریو قدمی برای رضایتِ امامت برنداری!
چقدرشرمندگی داره که فرمانده
از سربازش ضربه بخوره
چقدر غریبی امام زمان!!!!!!!.
وچقدر مهربونی که
هنوزم امیدداری به همه ی خائنا;غافلا;مفت خورا;
عنادِ مهره ی دشمن انقدری ناراحت کننده نیست
که بی تفاوتیِ یک خودی دردآوره
#امشب_جگرم_سوخت_برایت
آجرک الله یاصاحب امان;آجرک الله

افسرده نیستم
اما
حقیقتیست این
که درپسِ تمامِ شادی های دنیا 
درتمام به دست آوردن ها
غم موج می زند!!!
چه بسا آن لذتِ آنی
 ;تولدِ نوزاد باشدو چه ازدواج
وچه حتی بهترین خانه و مرکب
و حتی بهترین منسب و مقام!
انتهایش کجاست؟!
حقیقتا که جنس رانمی شود عوض کرد;
جنسِ دنیا غم است
چون زودگذر و فانیست شادی و غصه اش.
به چه دل خوش میکنیم؟؟!
به منتهایِ غم!!!
به پست ترین;دنیا.!
کاش منتهای آرزویم شوی یابن الحسن
دراین دنیایِ فانی.
اللهم عجل لولیک الفرج

چشم بر درِ شاهی دوختم
تا به باب الحسین برسم
رسیدمو پشتِ درهای بسته باز
زائرت شدم.
بار دوم حسرت میخوردم که باز قرار است
پشت درها و درازدحام جمعیت بمانم.
موجِ عشق به ایوان طلایت رساندم
جایی نبود برای عبور و مرور جز به قدمی!
حسرت میخوردم که قرار است یکجا بایستم
و امین الله بخوانم و در جای جایِ صحن و سرایت قدم نزنم
نزدیکِ ضریح شدیم کمی
بغضِ ازدحام و از دور سلام دادن داشتم
چقدر دور و برت شلوغ بود آقا.اینهمه عاشق داری.
خدّام حرمت زیادتر بودند ازقبل.
درب کوچکی را باز کرد خادمی
و به اشاره ای از آنجا مرا به چند قدمیِ ضریح برد
مات بودیم.
دریک لحظه به حسرتِ دل ها جواب میدهی زود!
پهنای دریای صورتم گواهِ زیارتم را می داد
قطره قطره ی این دریا
حرف میزد تند تند باشما.
وحسرت آن خادمی را میخورد که وقت به وقت آنجاست.
کاش گلدسته ی روی ضریح تان بودم
یا کاش کمی بیشتر مجال ماندن بود
زود برگشتیم به قصد خروج از حرم.
بیشتر صحن نصیبِ مردها بود و ورود ما
غیرمجاز.
 به اشتباه از دری خارج شدیم
که وارد قسمت مردانه شدیم.هیچ زنی نبود
و خدام به عربی ظاهرا به ما میگفتند
اینجا چه میکنید؟!
دلهره ی برخورد با نامحرم داشتم
راهی باز شد و طلبه ای یک قدم جلوتر از من پیش افتاد
و من قدم قدم پشت سرش تمام صحن را عشق کردم
به یادِ حسرتِ ورود به حرم افتادم
تمام راه را به اینکه حسرتِ قدم زدن درحرمت
راهم نگذاشتی بردلم ;اشک ریختم.
و در همان حال بیشتر حسرت خوردم
که چقدر دورم ازشما هم از بُعد مکان 
و هم از بُعد زمان و هم از بُعد معرفت!
عجب زیارتِ نابی شد.
همیشه کم بودم درنجف و درحسرتِ خدامِ حرم.
حکمتش را نمی فهمم
ولی امشب به یاد همان شب که قدم قدم زیارتتان کردم
دلم حکمت و معرفت می خواهد
دلم ساعت ها حکمت هایت را خواندن; میخواهد
آن هم از نوعِ صدو پنجاهش را.
عجیب دلم ایوانِ طلا می خواهد و مناجاتت را خواندن
و تاسحر حکمت هایت را فریاد زدن!
کاش نجف خانه داشتیم;کاش.

#بردرِ _شاه _آمدم _کاش_ نگاهم_ کند

#روزهایِ _حسرت


بگذارید این محرم و صفر بگذرد

بعد پیله کنید به ما

این دوماه رهاکنید دل های زخم خورده را

معرفت نداریم ولی صاحب مان زیاااد بامعرفت است

و مدام می اید و می رود

به گمانم هنگام رفتنش است که اینگونه دلهایمان بی بهانه می گیرد

و نمی فهمیم چرا حال مان یکهو بهم ریخت!!!

بله;همه چیز حساب دارد

کتاب دارد

قانون دارد

بیخود نیست ثانیه ای و رخدادی

دلم این روزها دوست دارد بفهمد دردش چیست

که مدام بهم ریخته است!بی خود و  بی بهانه.

نمی فهمم حال خودم را که بگویم چگونه ام!!!.

اما می دانم حالِ خوشی نیست که دل گرفته م باز.

#اللهم عجل لولیک الفرج


شاید برای خیلی ها 
رویاهای ما
خنده دار باشد.
اما همین که بافکرش هم عشق می کنم
برایم کافی ست
همین که به یقین برسم" الاعمالُ بالنیّات"
خودش یک دنیا رسیدنه
مثل همان که; سالهادرخیالِ خود
باکوله باری از عشق
پیاده عازمت می شدم
و آخر هم شدم!!!!.
وحالا دوباره همان خیالات با
بارهای دوچندان به سرم می زند.
چقدر سنگین تر قدم برمی دارم این بار
چقدر سخت تر و شیرین تر است سفرِعشق!!!!.
نمی دانم به یادِ محمدابراهیم
یا حتی همان حبیب که بارها برایت جان داد
اما یقین دارم قرار است جان بگیرم از تو
دوباره .صدبارههزاره!
ای مسیحای من .
شوقِ تو چشم انتظار میکند دل را
شوقِ تو با سر به زمین میکوبد دیوانه را
رویاهایم را که جمع میکنم
همه شان ازجنسِ حبیب اند.
<بابا کاش امام; با حَسَنین به خانه مان می آمد
تنها یکبار دلم میخواهد با حسین و حسن
درحیاط خانه مان بازی کنیم>.
جنابِ حبیب از همان کودکی
 نشان داد شوقش را
و حسین علیه السلام 
 از همان کودکی جان داد به او
درهمان حیاط.
کاشِ من هم;از شوقِ آمدنت
سراسیمه جان می دادم برایت
و جانم می دادی دوباره
تنها برای خودت زندگی کردن را.
چقدر کِیف کردی تو حبیب
به این همه عشق بازی ات با حسین
حسرت می خورم
کاش من ;قدرِ همان روزِ کودکی ات;
"تو" بودم!!!.
حبیب شدن و حبیب ماندن و حبیب رفتن
سخت است.
#قدری_ به من_ جان بده

بغض های بی هوا
گریه های بی امان
قبضِ روح های بی دلیل
این همه را نمی فهمم.
کاش معنای تک تکِ
این گرفتگی ها را می دانستم!!!
دلم این روز و شب ها
بی هیچ بهانه ای زار می زند
و نمی فهمد چرا؟!
نفهمیدنِ حالِ دل
عینِ گم کردن چیزی درونِ آدمی ست!.
آشفته ای
بی هیچ دردی شاید!!!
دردهای خاموش ;آدم را خاموش می کند
جایی خاموش از دلمردگی
دل را بس است شاید
معراج می خواهد دلم
اما دلیلش را نمیدانم
اسفند ;
یادآور روزهای خوب وشیرین 
باشهداست
یادآور انبوهی از عهدهای عاشقانه بابهترین ها
هوا ;هوایِ شهدای گردان علی اکبر است
و روایتگری ها
حالا شک ندارم که شهدا
هوایم را کرده اند
منِ بی هوا دلبسته
بی هوا; هوایی شده ام
یا بقولِ شهیدسید مرتضی
<زمین برای دلم تنگ آمده>.
هرچه که هست 
خوب نیستم.
انگار بهارِ بی شهدا 
زمستانیست دفن شده 
درمیان انبوهی شاخ و برگِ
به ظاهر خوش!!!!!.
بی شهدا ;
از درون متلاشی میشویم ریز ریز.
برای افتادن ازنگاهِ شهدا نباید گفت چه کردیم؟!
باید گفت چکار نکنیم که از نگاهتان نیوفتیم؟!!!!
کاش گوشه ای از معراج را 
یک امشبی میهمان بودم
دلم خاکِ آغشته به خونِ شهدا را هوس کرده
همان خاک که هنوز هم انسان می سازد
با زبانِ بی زبانی
زبانِ خاکی; اثرگذار
خاکی هادیِ دل ها.!
بخدا که ;دل را به خاک باید زد
همینِ خاکِ مقدسِ جبهه ها.
#بخوان _به خاکِ _خودت _رجب _نزدیک _است

انگار هنوز 
خانه تکانیِ خدا هم
تمام نشده!!!!.
شهر به شهر 
 خانه به خانه
و آدم به آدم همه جا درشُست و شوی الهی اند.
عید به عید خداهم عوض میشود
هم مهربانی اش
و هم غضب اش!!!!.
خداجان چقدرجنسِ تنبیه و تشویق هایت
 ملموس تر 
و به دورانِ جاهلیت انسان ها شبیه تر شده.
انگار پیامبری در راه باشد 
و طوفان و معجزه هایش در بار.
مزه ی تعطیلات نه شیرین است و نه تلخ
چیزی شبیهِ غذای بی نمک!!!
خدایا کاش نمکش را زیاد کنی
این زندگی بی مهدیِ فاطمه
نه شوری دارد و نه دل خوشی!
سیل زده ایم همه بی یار و یاور
غرق شده ایم همه بی امام
از خوابِ غفلت کِی کُنی بیدارمان آخر؟!
#اِرحم_ عبدک_ الضعیف
#اللهم عجل لولیک الفرج

هر آدمی جنگ دارد
سالهایش شاید کم و زیاد شود
ولی دفاع همچنان هست.
همچون8سال دفاعِ مقدس
این افسارگریخته
صدامِ من 
کِی خواهد مُرد؟!
جنگیدن با خیال
 با قوه ی وهم 
حسین فهمیده میخواهد
یا حسین علم الهدی؟!
خیالِ خالی از اوهام جهادگر میخواهد
روحیه ی انقلابی می خواهد
حسین ها نیروی درون می خواهد
کاش خیالی جز به بهشتِ کربلا نبود
کاش خیالی جز به مشبک های ضریحش نبود
وکاش درمقابل چشمان;جز پنجره ای رو به بقیع نبود
روحم بازوانِ توانمندِ انقلابی می خواهد
برای یخرجهم مِن الظلمات الی النور
ظلمتکده ی وجود را غفلت بس!
خدایا نور از تو; بازو هم از تو.
#خیالِ من _عدوی من

خوراک روح که عوض شود
هربلایی برسرت می آید
جوری که دیگر نمی فهمی 
چرا همان آدمِ سابق نیستی!!!!
برسرِ روح هایمان چه آمده
که بهترین شب و روزهایِ سال
می آید ومی رود
و ما نفهمانه رد می شویم
از تک تکِ خوراکی های روح!
روحِ آلوده خور
ناپاک تر از آن است که
اینگونه واردِ رمضان الکریم شود.
شنیده های روح مان غیرالهی
گفته هایش شیطانی و عبث;
نگاه هایش حسرت و حسادت
و فکروخیالش افسار گریخته
اینهمه را چقدر به دوش باید کشید؟!
اما بااین همه وصف
استغفار وغفران
سفیدکننده ی حالِ کدرِ روح اند
اگر رحمی ونگاهی کند خودش
خدایا التیامِ زخم های روحمان باش
و درهای رحمتت را 
به روی قلب های خسته مان بازگشا
که ما از دستِ خود عاجزیم خدا
#گلی_ گم کرده ام _می جویم او را
#به هر_گل میرسم_ می بویم او را
#طوفان_زده ام _راهِ _نجاتی_ بفرست

آدم ها و اهدافشان تک به تک 
باهم فرق دارد.
طول و عرضش بهم ریخته!
یادمان رفته هدفِ غایی چیست
و تحتِ شعاع همان است که اهداف کلی وجزئی
پایه ریزی می شود!
چقدر هدفِ غایی را گم کرده ایم؟!
همه چیز مان شده دو روزه ی عمر
که نهایتش دومتر قبر است با یک عمر حسرت!
خداجانم توخوب تقدیر کردی
وخوب هدایت کردی
چرا راهمان کج شد از تو؟!
چرا نفهمیدیم سلب نعمتِ وجودِ خودت
پایان وتَهِ خط است؟!
وای از لحظه ای که ناسپاسی کنم
و تو خودت را که بزرگترین نعمت است
از من بگیری!!!
ومن همچنان غرق در دنیا باشم و نفهمم این را.
این روز و شب ها را به
 حسرتِ عمرِ باطلم می گذرانم
کاش عمرِ نوح داشتم تا زین پس
بندگی می کردم برایت.
دست های خالی را چطور جرات روبرو شدن
باتوست؟!
چقدر به خاطر عُلقه های دنیوی م 
بخاطر عشق های دنیایی
از تو گذشتم
چقدر کم گذاشتم برای رابطه مان!!!!!
گول خوردم و برای بندگیت امروز و فردا کردم!
و مرگ را
بیماری را
ازدست رفتن فرصت هارا
از خودم دور دیدم
و تو جانان هنوز هم فرصت ومهلت می دهی مرا.
شکر می کنم تورا
 بخاطر تمام چشم پوشی هایت.
ازمن مپرس که بااین همه تقصیر
لال ام دربرابر مهربانی هایت.
دنیا گذرگاه است
ولی به جای گذرکردن از آن; درآن گیر کردیم
امان از گیر کردن درکسی و جایی
گیر که باشی;
اوج نمی گیری و خاک زمینت می زند!
دلم به قدرِ تمام فاصله هایم باتو
غصه دارد.
کاش همه م تو باشی;تو


دیشب مدام

فریادِ دلم بود

آقا تورا گم کرده ایم

درتک تک قسم هایِ قرآن به سر

همه را قسم دادم که بگویم

"آقا تورا گم کرده ایم".

حتی تو را بالحجه ;به خودت قسم خوردیم

که آقا تورا گم کرده ایم.

باز آ ;جانا ;

ای علتِ زنده بودنمان;باز آ.

#فقط برای آمدن و سلامتش دعاکنید!!!!

#الباقی را خودش حواسش هست!.

#اللهم عجل لولیک الفرج


دختر که باشی;
درسته که همیشه
 دلت
 به وجودِ یه مرد قرصه!
که اگه نباشه;
تصمیم های زندگیت با شک و شبهه پیش میره!
پدرکه نباشه
نگهبون که نباشه
یابهتربگم دلت که قرص نباشه
ممکنه اشتباه بری راهو;درست!
پدرکه نباشه امنیتِ خونه نیست;درست!
ولی همیشه خدا یه روزی یه جایی
یه مرد جاش برات جایگزین میکنه
که باز دلت قرص بمونه!
که اون مرد میتونه برادرت باشه
یا حتی همسرت!
ولی مادر که نباشه
هیچکس نیست که براش ناز کنی
و برات فدا بشه.
مادر که نباشه 
هیچکس نیست که براش دردِ دل کنی
مادر که نباشه
مرکزِ آرامش وامیدِ خونه نیست
دختر که باشی;
همیشه دلت میخاد مادرت کنارت باشه
چون هیچکس نیست که جاشو پرکنه
چون هیچکس نیست که مثلِ مادرت
بهت افتخار کنه.
دختر که باشی مادرت تا آخرعمرت سنگِ صبورته!
باید رقیه سلام الله علیها باشی 
باید دخترِ سادات باشی
تا بفهمی مادر که نباشه
همه ی زندگیت میشه بابا!!!!.
که اگه همه ی زندگیتو ازت بگیرن;
"باباتو"
میشینی روبروی ساعت
وهرلحظه منتظری تا پربکشی 
بری همونجایی که مادرته
بری همونجایی که بابات هست!
وای که چقدر دنیای رقیه ها و زینب ها سخته
وای که چقدر "دل "دق می کند
مادر نباشد;
پدر هم برود!!!!.
هرچقدر هم که عالم و آدم جمع بشن
و بگن دخترا بابائی ن!!!!!
بازم میگم که دخترا بابایی میشن 
وقتی مادری نباشد!!!
دخترها مادری اند ;مادری.
# یَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَکِ اللَّهُ
الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ صابِرَةً.
#روزِ دختر
#روزِ پاک ها ;معصومه های عالم_مبارک


زمان می میرد

و تویی زنده می شود .

مرگِ ثانیه ها را میشمارم

تاتولدِ ای دوباره!.

دنیا به من آموخت که 

بدونِ تو مردن بِه

ازحالا

تارسیدن به بهشتِ بین الحرمین

"تنها نقطه ی عروج"

شوقِ پرواز دارم.

امان از لحظه ای که نخواهی ام

امان از روزی که رهایم کنی

امان از لحظه ی غفلت که شاهدم باشی حسین جااااااان.

#اللهم عجل لولیک الفرج

#آقای خوبِ غزل های من سلام.


صوتِ نوبت به نوبتِ قاریان قرآن

اشک های ریز ریزِ آسمان ;باران

 تلاش خادمان برای بازکردنِ چترهای پارچه ای حرم

همهمه ی زائران و خیس شدن به پهنای صورت

این همه را چطور به یاد آورد و دل تنگِ حرم نشد؟!

کاظمین تنها حرم ِِ امام هفتم نیست برایم

کاظمین خانه ی پدری است .

دلم برای حریمت تنگ شده پدر!

مرا بخواه.

#دلم_ میخاد بازم_ دِعبل و زلفارو_ بخونم

#حتی_ زنِِ رقاصه_ هم آخر_هدایت شد

آری_ غمِِ آقا _فقط مومن نماها_ بود


چقدر تلخه که
 بفهمی بهت دروغ گفتن
خدایا ستارالعیوبی می کردی نمیذاشتی بفهمم
ازدنیای آدمهای دروغگو بیزارم
از اینکه برای رسیدن به هدفشون دروغ گفتن
و من نتونستم "نه" بگم ناراحتم.
از اینکه خیلی راحت حرفِ ولیّ زمین میوفته
از خودم و 
همه ی کسایی که بادین سلیقه ای برخورد میکنیم نفرت دارم.
من یاد گرفتم بگم چشم بی چون وچرا.!
کاش یه عده هم یاد بگیرن
 آدمو مجبور نکنن به کارای خلافِ عقل .
نمیدونم چرا همیشه اشتباه کردن
 برام افسردگی میاره
استرس ودلهره میاره
و ازهمه بیشتر عذاب وجدان!
درست همینجاست که میگم دلم صاف نیست.
من نمیتونم نه بگم خدا
خودت بخاطر همه ی نه نگفتن هام عذابم نکن.
چون من همیشه درعذابم بعدش!.
کاش هیچ وقت هیچ کس نیاد سراغم
کاش هیچوقت هیچ کس نخواد ازم چیزی
کاش هیچ وقت جواب تلفنامو ندم
کاش هیچ وقت دردسترس نباشم
کاش هیچ وقت هیچ کس یادش نیاد منو
کاش خدا پای همه ی آدمای بیخودو
 از زندگی مون بکشه بیرون.
کاش کربلا بودم;همین.


چقدر خوب بهانه جور میکنی تا ردم کنی
خوب تر از آن که فکرش رابکنم!!!
ما چه میخواستیم و شما چه؟!
چقدر تفاوت!!!
چقدر دل های الکی خوش!!!!
خیلی وقت است که فقط انتظار میکشم
تا من هم به هر بهانه ای 
فایل های روضه ی حاج مهدی راتکرار کنم
همان ها که هربار جدیدتر میشوند
دل مرده ها را عیسا مسیح ها واجب!
چقدر دلم شبیهِ روزهایی شده
که تنها آرزویش کربلای شما بود
حتی در خواب!
هرچه می خواهی بامن کن
تنها همین اشک را نگاه دار برایم
من بی گریه بر شما دق می کنم حسین جان.
#قتیل العبرات
#یا _باب الحوائج
#دلتنگی_ به وقتِ _میلاد _امام هفتم جانمان
#اللهم الرزقنا توفیق زیارت قبرالحسین علیه السلام.

خسته از حالِ این روزهای شهر

خسته از مقاومت

خسته از صبوری

خسته از بغض های بی امان 

خسته از دوری و فراق

کاش همین نزدیکی ها سراغی بگیری از ما

هوایِ ماندن درمیانِ یک مشت جامانده 

خیلی خراب است

خراب تر از آنکه بشود شرحش داد.

کاش روزی در آغوشت جان دهم

ماندن بدونِ تو عینِ مردن است.

دلم یک دنیا خرابه ی شام است آقا.

با سربیا که ببینمت به چشم.

هوایِ جنون دارم

جنون.


آری به حکمِ دستورِ خدا

من به زندگی بعد از تو و عاشورایت

وادار شده ام.

درست که خیری در زندگی بعد از شهادتِ تو نیست

ولی حسین جان من فقط برای تو زندگی می کنم

ببین مرا باز.

#دنیایِ_ بی حسین_ به دردم_ نمیخورد

#پناهیان

#یاحسین _حان

#یارقیه _جان


میخوانم و میخوانم اما

سیر نمیشوم!

مینویسم و مینویسم اما

سیر نمیشوم!

من بی سوادتر از آنم که بخواهی!

یک مشت سیاهه در آستین!!!.

در من شوقی از توست; وصف ناشدنی

شوقی که تا به اتصال نرسد

قلبش میمیرد!

نقطه ای از"من"

که هیچش" من" نیست و تمامش توست;

تویی.

خودت را از من نگیر یاارحم الراحمین.


امروز دلم دوباره هوایِ دِعبل را داشت
روایتش را که میدیدم
حالِ دلم را چون دِعبل آواره دیدم
کوچه به کوچه 
شهر به شهر
میچرخد دلم برای لحظه ای زیارتت
بیخود نشد که شاعر شد دلم
مجنون که شوی 
دلت باهیچ چیزِ دنیایی و مادی
خام نمیشود
من تو را می خواهم  همچون دِعبل خزاعی
بویِ پیراهنِ یوسف کم نیست باورکن.
مرا در دردِ فراقت بمیران;همین.
اللهم عجل لولیک الفرج

من دیگر آن نیستم که بودم

من همانم که میخاستی

همان16ساله ی قدیم

زدی

کوبیدی

تراشیدی

سوزاندی

جلا دادی

هزینه کردی زیاااااد; تا همانکه میخواهی شوم.

می دانی اما بگذار بگویم

تاوانِ روزهای نبودنت

سنگین بود ;فوقِ تصوّرم!

من زیرِ بارِ گناه لِه شدم

ناجور بود روزگار 

راه ناهموار بود و بنده ات نابینا

باصورت زمین خوردن قطعی!

اما حسین بود که جمع و جورم کرد ;خدا.

مراقبم باش


آی شهدا.

فکرنکنید حواسم نیست

سرم گرمِ روزگار است

ولی هنوز هم 

بی محلی های گاه و بی گاهتان را درک می کنم.

قرارمان چه بود؟!

من فراموشکارم یا شما؟!

من هنوزهم همان نازک نارنجیِ اشک دمِ مشکم!

غمگینم از دوریِ تان.

پژمرده م از هوای بی عطرتان.

امانم دهید به نگاهی و سراغی!.


میخوام یادم بره کجام 

میخوام یادم بره دلتنگی هام

اما

تو هرلحظه یادم میاری کجام

یادم میاری اندازه ی دلتنگی هامو

انگار قرارنیست این عذابِ شیرین تموم بشه

انگار قراره هی مدام یادم بیای!!!!!.

انگار تو بیشتر از من به من دلتنگ تری.

بیا و به این فِراق پایان بده

بیا و قراری به دل بده.

#خلوتِ _حرم

#رواقِ_دارالحکمه

#راهیان_هویزه

#بابُ_القبله

#اللهم عجل لولیک الفرج


ترامپ شهید را با مرده یکی میدانست

که احمقانه خیال کرد 

جسمت را که بگیرد;متوقف میشوی!!!!

نمیدانست که شهیدسلیمانی

ذبح عظیم است برای رسیدن به هدفِ نهایی.

خونِ شهید سلیمانی; اسرائیل را نابود خواهدکرد ;

و ظهور حضرت حجت را خیلی خیلی نزدیک.

سربازانِ امام عصر بندِ پوتین هایتان را محکم ببندید

خبری در راه است.


یک کلام پرسیدم مشهد نمیرید؟؟؟

انگار که دلش خیلی پربود

باتمام خشم واخم گفت :نعععععععع 

نمیدونست به گمونم که

من خشمِ و بغضِ فروخورده ی چندین ساله ام!

که دیگه مدت هاست توی تقویمم دنبال مناسبت نمیگردم

فقط منتظرِ رفتنم

هروقت ;هرزمان ;باهرکی و هرچی!.همین.

حالا این روزها حاج قاسم جای همه مون نائب ایاره ست

کاظمین;کربلا;نجف;مشهد;قم;وحتی دیدارِ رهبری.!

خوشبحالت سردار.


حاج قاسم

از وقتی خبرشهادتت رسید

همه منقلب شده ایم.

چیزی بسیارفراتر از شهادتِ حججی ها.

حالا دیگر حتی بچه های دهه نودی هم 

طعمِ نفرت از دشمن را چشیده اند

و حالا مِن بعد ما نه تنها با" آمریکا "دشمنی داریم

بلکه پدر کشتگی نیز داریم.

#شهید_سردار_قاسم_سلیمانی

#پدر_کشتگی

#مرگ _بر آمریکا

#مرگ_بر اسرائیل

#مرگ_ بر آل سعود

#مرگ _بر انگلیس

#مرگ _بر نفوذی


شیعه چقدر غریبه

و امروز این غربت ملموس تر از دیروزه.

نمیدونم چندتا سرباز و سردارِ دیگه باید

مایه بذارن از جونشون و آبروشون

برای حفظِ آبروی نظام.

کِی میای آقا؟؟

به خدا قسم ;اومدنت حق رو آشکار میکنه.

به خدا قسم;شیعه دیگه تابِ تاوان های بیشتر نداره.

به خدا قسم;عالَم غرق در عذابِ نبودنته

دلم به نقطه ای رسیده که دیگه جز تو تمنایی نداره.

داغِ نبودنت روسینه م بدجوری سنگینی میکنه.

شمارو به ایامِ عزایِ مادر ;برگرد.

برگرد ای منتقمِ خون های بی گناه ریخته.

#اللهم عجل لولیک الفرج

#هواپیمای_اوکراین

#فتنه

#مرگ بر _نفوذی


چقدر سخته که

یک روز صبح ازخواب که بیدار شدی

ببینی .حرف بزنی

اما نفهمی بقیه چی میگن!!!!!!

و سخت تر از اون اینکه

بقیه بهت بخندن و بگن دیوونه

و دخترات ذره ذره به این تمسخر;آب بشن.

امشب یادِ اون لحظه ای افتادم که

شامیا به اهل بیت "خارجی " گفتن

یادِ روضه ی سر

یادِ رقیه.!

قرار بود این روزا;روزای خوبی باشه

اما نمیدونیم چی میخاد سرمون بیاد

#خدایا شکرت که به من اشک دادی

#الا بذکر الله تطمئن القلوب


چقدر خجالت آوره

بعد از مدتها دوری و بی خبری

حالا تختِ بیمارستان

بشه مکانِ دید و بازدیدِِ خواهر وبرادری

چقدر آدم دوست داره

دور بشه انقدر که

همینجور آشناها

حتی اسمتم فراموش کنن.

"بابی انت و امی که خجالت دارد

ای همه ایل و تبارم به فدایِ تو حسین"

#دلم_ غربت_ خواست.

#صله ی_ رَحِم _کیلویی چند؟!


چقدر آسون از دردهای دیگران

حرف می زد.

چه راحت مامان و بابا میگفت

پیشِ کسی که هیچکدومو نداشت

چه بی تفاوت بود به غم های نزدیکانش.

وچقدر ناراحت بود

که شادی های خودش کم شده.بقیه به درررک.

آدم ها گاهی چه بی رحمانه بدجنس میشوند

چه بی رحمانه مهربانی را به خاک میسپارند

#کاش هرچه برای خود میپسندیم

برای دیگران نیز ;همان.

#دنیای_بی_وفا

#رنگی _رنگی های_ بی رنگ

#تظاهر به _خوب بودن

#سلام_ بر _حسین_علیه السلام


می نویسم سیل

می خوانم:او خواهد آمد

می نویسم زله

می خوانم:او خواهد آمد

می نویسم گرانی و اغتشاش

می خوانم:او خواهد آمد

می نویسم آلودگیِ هوا

می خوانم:او خواهد آمد.

می نویسم شهادتِ سردار

می خوانم: او خواهد آمد.

می نویسم سقوط هواپیما

می خوانم:او خواهد آمد.

می نویسم کرونا

می خوانم :او خواهد آمد.

می نویسم کُشت وکشتار مسلمانانِ هند

می خوانم: او خواهد آمد.

اینها همه بهانه اند;

زمین تو را می خواهد امامِ مهربانم

#اللهم عجل لولیک الفرج


کرونا به من نشان داد

هنوز هم هیچ قرنطینه ای

توان مقابله با

دلِ جامانده در حرمت را ندارد.

دلم برای هیچکس آنقدر تنگ نیست

که تحملش سخت باشد!!!

اما;کرونا خاست بگوید

هیچ کس لایقِ زیارت نیست; نگران نباش

صبر کن.تا لایق شوی.!

#السلام علیک یا اباعبدالله الحسین

#کرونا درمانی


یادم به اون روزایی افتاد که

دنبالت گریه میکردم

که منم باخودت روضه ببری

حتما علی لای لای هایی که خوندی

و توشکمت بودم

منو عاشقِ روضه و مجلسِ گریه کرد.

الان حسرت همون پا دنبالت دویدن هارو میخورم.

درست همون لحظه ها که زمین میخوردم

تا منو باخودت ببری.

کاش بودی تا باهم روضه بریم

کاش بودی تا مغرب ها نمازجماعت بریم

کاش بودی سحرهای رمضون خودت بیدارمون کنی

کاش تکرار بشه اون روزا.

#از کودکی_ زمین _خورده ات _شدم_یاحسین

#فاصله های _لعنتی


وقتی برسی به اونجاییکه

هیچی دلت نخاد

جز سکوت نیمه های شب;

اونوقته که شاید یه کم شبت قدر پیداکنه

نیمه شبت علی وار میشه

دنبال روضه خون و مداح نیستی که وصلت کنن

خودت ودلت یه گوشه

با درو دیوار وسکوتِ خونه

دارید خودتونو به آتیش میکشید.

آدم چقد خوبه خودجوش باشه

به سمت خدایی که از درونش می جوشه

چقد دلم میخاد خودم بجوشم

انقد که سربرم سربرم 

یجایی تهِ این جوشیدن که دیگه ناخالصی هام ازبین میره

بگیری منو تو بغلت و بگی

کجا بودی بنده ی بی معرفتِ من؟!

دیدی آخرش خودت پیدام کردی

بجوش برام بجوش.

#شبِ قدر1399

#یاعلی


بنظرم بدترین حالت ممکن اونجاست که

توی بمبست باشی و نفهمی.

غرق دنیا شدن بزرگترین بدبختیِ دنیاست!.

هیچکس نمیتونه نجاتت بده

حتی غریق نجات!

اصلا مگه آدمِ مُرده و غرق شده رو میشه نجات داد؟

مگه دمِ مسیحایی نجاتت بده

مگه قنداقه ی حسین نجاتت بده

مگه دستای یه اربابِ قدیمی زنده ت کنه.!

مگه حبیب باشی و ازجنسش;

تاحیاتِ دوباره و جان دوباره ات دهند.

چرا این خواب انقدر طولانی شده.؟!

چرا بیدار نمیشیم؟؟؟؟

از کابوسهای شبانه ی دنیازده پناه میبرم بر تو حسین جاااان

منِ غرقِ دنیا شده را شِفا تویی.

#غرق دنیا شده را راه نجاتی نَبُوَد


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها